loading...

مکشوف

وَلَقَد خَلَقنَا الإنسَان وَنَعلَمُ ما تُوَسوِسُ بِهِ نَفسُه وَنَحنُ أقرَبُ إلَیهِ مِن حَبلِ الوَرید

بازدید : 206
چهارشنبه 6 خرداد 1399 زمان : 15:23

خانه را که عوض کردم، نقره را با خودم نیاوردم. جزو قوانین خانه‌ی جدید این بود که گربه باید داخل خانه نگه‌داری شود. نقره شکارچی بود. مثل سگ‌های تازی. از موش و مارمولک تا گنجشک و سنجاقک. هیچ جنبنده‌ای ازش در امان نبود. با آن چشمان براق و سرپنجه‌های سفید در محله برای خودش پادشاهی می‌کرد. خلاصه نباید می‌آوردمش و در خانه حبسش می‌کردم. ماند در خانه‌ی قبلی تا چند هفته‌ی بعد که بردمش تحویل محل اسکان گربه‌ها دادمش. دلم هم جا ماند توی همان شلتر. هفته‌ی بعد که قرنطینه شروع شد مثل چی پشیمان شدم از کارم. ولی دیگر راهی برای برگشتنش نبود. شلترها تعطیل شده بودند و هنوز هم تعطیل‌ اند.

عید سعید فطر مبارک
بازدید : 345
يکشنبه 10 اسفند 1398 زمان : 16:03

سال ۸۸ اولین‌بار بود که اینترنت بیش از حد فهم و منطق و ظرفیت ما داشت اطلاعات به خوردمان می‌داد. آن حجم دیتا که آمیخته می‌شد با حس‌ها و خشم‌ها و روابط شخصی و دوستانه‌ی‌مان، تجربه‌ی جدیدی از کیفیت و کمیت فرهنگ و ارتباطات در جامعه‌ی انسانی برایمان ساخت. ولی هر روز و هر سال بعد از آن برای ما (ایرانی‌ها) روزگاری دیگری شد.

استعفای دهیار و شوراها
بازدید : 342
يکشنبه 3 اسفند 1398 زمان : 19:33

نوشته‌هایی که درباره‌ی کاشفان قطب خوانده‌ام همیشه من را بیش از سرگذشت کسانی که فضانورد بوده‌اند یا کاشفان کف اقیانوس‌ها و معادن به خود جذب کرده‌اند. کاشفان قطب با چیزی مواجه شده‌اند که من اصلا خیال رویارویی با آن را به ذهنم راه نمی‌دهم: دوام آوردن در سرما، چشم در چشم طبیعت وحشی یخ‌زده شدن.

معرفی سایت مانی بردز moneybirds
بازدید : 238
يکشنبه 3 اسفند 1398 زمان : 19:33

مرضیه گفت تارگت لاک‌های قابل تنفس آورده. آیه را رساندم کتابخانه، معلم فارسی‌اش را پیدا کردم. این ترم کلاس‌ فارسی در کتاب‌خانه‌ی نزدیک خانه برگزار می‌شود. آیه که رفت توی کلاس پیاده راه افتادم سمت فروشگاه. ردیف لاک‌ها را نگاه می‌کردم و به ذهنم فشار می‌آوردم که اسم برندی که مرضیه گفته بود یادم بیاید. پیدایش کردم. هزار طیف صورتی و قرمز و آبی. زرد می‌خواستم که نداشت. قرمز‌ها را یکی‌یکی امتحان کردم. یکی‌شان به دلم نشست. از آن قرمز لاکی‌های اصل بود. آبی‌ها را هم امتحان کردم. آن‌یکی که تیره بود و به طوسی می‌زد را برداشتم. رژ لب پودری قرمز هم لابد باید ست می‌شد با لاک‌ها؛ برداشتم. پیاده برگشتم کتاب‌خانه.

یادداشت دیر هنگام شب ۱۷ بهمن

تعداد صفحات : 0

آمار سایت
  • کل مطالب : 5
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 4
  • بازدید کننده امروز : 1
  • باردید دیروز : 39
  • بازدید کننده دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 45
  • بازدید ماه : 5
  • بازدید سال : 718
  • بازدید کلی : 4618
  • کدهای اختصاصی